رأی وحدت رویه شماره 724ـ22/1/1391 هیأت عمومی دیوان عالی کشور
تغییرکاربری اراضی زراعی تا پانصد مترمربع، برای سکونت شخصی صاحبان زمین اگر با اجازه اعضای کمیسیون موضوع تبصره یک اصلاحی سال 1385 ماده یک قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغ ها باشد، طبق تبصره یک ماده دو این قانون فقط برای یک بار از پرداخت عوارض قانونی معاف خواهد بود.
مفاد این تبصره به معافیت از مجازات افرادی که بدون اخذ مجوز از کمیسیون مزبور اقدام به تغییرکاربری کرده اند دلالت نمی نماید؛ زیرا ماده 3 قانون مرقوم، این قبیل اشخاص را کلاً، قابل تعقیب دانسته و موارد استثنایی و خارج از شمول مجازات نیز در تبصره 4 همین ماده صراحتاً ذکر گردیده است؛ لذا به نظر اکثریت اعضای هیأت عمومی دیوان عالی کشور تغییر غیرمجاز کاربری اراضی زراعی و باغ ها به منظور سکونت مطلقاً ممنوع و مرتکبین آن قابل تعقیب کیفری می باشند و رأی شعبه دهم دادگاه تجدیدنظر مازندران در حدی که با این نظر مطابقت داشته باشد صحیح و قانونی تشخیص می گردد. این رأی طبق ماده 270 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای کلیه شعب دادگاه ها و دیوان عالی کشور لازم الاتباع خواهد بود.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره 723 هیأت عمومی دیوان عالی کشور
مستفاد از مواد 20، 21 و 37 قانون اعسار مصوب سال 1313 این است که چنانچه مـدیون سند لازم الاجرا که منتهی به صدور اجراییه از سوی اداره ثبت گردیده است به ادعای اعسار از پرداخت وجه آن، درخواست تقسیط بنماید درصورتی که دائن با آن موافق نباشد تقسیط وجه سند لازم الاجرا از سوی اداره ثبت منوط به اثبات اعسار مدیون از پرداخت دفعتاً واحده آن در دادگاه صالح است، بنابه مراتب رأی شعبه بیست و چهارم دیوان عالی کشور که موافق با این نظر است به اکثریت قریب به اتفاق آراء صحیح و منطبق با قانون تشخیص می شود. این رأی طبق ماده 270 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای کلیه شعب دیوان عالی کشور و دادگاه ها لازم الاتباع است. هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره 722 هیأت عمومی دیوان عالی کشور
مستفاد از صدر ماده 24 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوّب سال 1379 و لحاظ مقررات قانون اعسار مصوّب سال 1313 این است که دعوی اعسار که مدیون در اثناء رسیدگی به دعوی داین اقامه کرده قابل استماع است و دادگاه به لحاظ ارتباط آنها باید به هر دو دعوی یکجا رسیدگی و پس از صدور حکم بر محکومیت مدیون در مورد دعوی اعسار او نیز رأی مقتضی صادر نماید؛ بنابراین رأی شعبه چهارم دادگاه تجـدیدنظر استان همـدان درحدی که با این نظـر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص می شود. این رأی طبق ماده 270 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و کلیه دادگاه ها لازم الاتباع است. هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره 721 ـ 21/4/1390 هیأت عمومی دیوان عالی کشور
وقوع بزه مزاحمت برای اشخاص به وسیله تلفن یا دستگاههای
مخابراتی دیگر ـ موضوع ماده 641 قانون مجازات اسلامی ـ منوط به آن است که نتیجه آن
که مقصود مرتکب است محقق گردد، بنابراین در مواردی که اجرای مزاحمت از یک حوزه
قضایی شروع و نتیجه آن در حوزه قضایی دیگر حاصل شود، محل حدوث نتیجه مزبور، محل
وقوع جرم محسوب و مناط صلاحیت دادگاه رسیدگیکننده نیز همین امر خواهد بود. بر این
اساس رأی شماره 1045ـ20/7/1385 شعبه بیست و هفتم دیوان عالی کشور که با این نظر مطابقت
دارد به اکثریت آراء صحیح و منطبق با موازین قانون تشخیص میگردد. این رأی طبق
ماده 270 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد
مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاههای سراسر کشور لازمالاتباع است.
« هیأت عمومی دیوان عالی کشور»
رأی وحدت رویه شماره 720 ـ 3/3/1390 هیأت عمومی دیوان عالی کشور
مطابق مقررات مواد 30، 36، 39 و 40 قانون تأمین اجتماعی
کارفرما مسؤول پرداخت حق بیمه سهم خود و بیمهشده در مهلت مقرر در قانون به سازمان
تأمین اجتماعی است و در صورت خودداری از انجام این تکلیف، سازمان تأمین اجتماعی
مکلف به وصول حق بیمه از کارفرما و ارائه خدمت به بیمهشده میباشد؛ بنابراین در
صورتی که کارفرما در ایام اشتغال بیمهشده به تکلیف قانونی خود عمل ننماید و بیمهشده
خواستار الزام او به انجام تکلیف پرداخت حق بیمه ایام اشتغال و پذیرش آن از سوی
سازمان تأمین اجتماعی گردد، رسیدگی به موضوع در صلاحیت سازمان تأمین اجتماعی محل
خواهدبود، لذا رأی شماره 27ـ 11/1/1388 شعبه دوم
دادگاه عمومی نجفآباد در حد نفی صلاحیت دادگاه (که طبق رأی شماره 00126 ـ
1/4/1388 شعبه بیست و پنجم دیوان عالی کشور تأییدشده) به اکثریت آراء صحیح و منطبق با موازین قانونی تشخیص میگردد. این رأی طبق
ماده 270 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد
مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاههای سراسر کشور لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره 719 ـ 20/2/1390 هیأت عمومی دیوان عالی کشور
مستفاد از مقررات قانون امور حسبی راجع به تقسیم، تقسیم
ترکه در صورت عدم تراضی ورثه امری است که محتاج رسیدگی قضایی است و باید در دادگاه
به عمل آید. همین حکم در موردی هم که ترکه منحصر به یک یا چند مال غیرمنقول باشد
جاری است، بنابراین آراء شعب پنجم و بیست و یکم دیوان عالی کشور که تقسیم ترکه
غیرمنقول را از صلاحیت واحد ثبتی محل وقوع مال خارج و در صلاحیت دادگاه دانسته به
اکثریت آراء صحیح و منطبق با موازین قانونی است. این رأی طبق ماده 270 قانون آیین
دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان
عالی کشور و دادگاههای سراسر کشور لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره 718 ـ 13/2/1390 هیأت عمومی دیوان عالی کشور
مستفاد از ماده 1085 قانون مدنی این است که زن در صورت
حال بودن مهر میتواند تا مهر به او تسلیم نشده از ایفاء مطلق وظایفی که شرعاً و
قانوناً در برابر شوهر دارد امتناع نماید، بنابراین رأی شعبه پنجم دادگاه تجدیدنظر
استان لرستان که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص و
تأیید میگردد. این رأی طبق ماده 270 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب
در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و کلیه دادگاهها لازمالاتباع
است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره 717 ـ 6/2/1390 هیأت عمومی دیوان عالی کشور
برحسب مستفاد از ماده 337 قانون مجازات اسلامی هرگاه
برخورد دو یا چند وسیله نقلیه منتهی به قتل سرنشین یا سرنشینان آنها گردد، مسؤولیت
هر یک از رانندگان در صورت تقصیر ـ به هر میزان که باشدـ به نحو تساوی خواهدبود،
بنابراین رأی شعبه بیست و هفتم دیوان عالی کشور که مطابق این نظر صادرشده، به
اکثریت آراء موافق قانون تشخیص و تأیید میگردد. این رأی طبق ماده 270 قانون آیین
دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان
عالی کشور و کلیه دادگاهها لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره 716ـ 20/7/1389 هیأت عمومی دیوان عالی کشور
نظر به اینکه مطابق ماده 1108 قانون مدنی تمکین از زوج
تکلیف قانونی زوجه است، بنابراین در صورتی که بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت
امتناع و زوج این امر را در دادگاه اثبات و با اخذ اجازه از دادگاه همسر دیگری
اختیار نماید، وکالت زوجه از زوج در طلاق که به حکم ماده 1119 قانون مدنی ضمن عقد
نکاح شرط و مراتب در سند ازدواج ذیل بند ب شرایط ضمن عقد در ردیف12 قید گردیده،
محقق و قابل اعمال نیست، لذا به نظر اکثریت اعضاء هیأت عمومی دیوان عالی کشور رأی
شعبه چهارم دادگاه تجدیدنظر استان همدان که با این نظر انطباق دارد موردتأیید است.
این رأی طبق ماده270 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری
در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و کلیه دادگاهها لازمالاتباع است.
اصلاحیه رأی وحدت رویه شماره 716 ـ 20/7/1389 هیأت عمومی دیوان عالی
کشور
مدیرعامل محترم روزنامه رسمی جمهوری اسلامی ایران
تصویر یک نسخه از اصلاحیـه نظامنامه انتخاب سران دفاتر
ازدواج به شـماره 12501/1ـ10/4/1380 که مورد موافقت ریاست محترم وقت قوه قضائیه
رسیده است جهت چاپ و انتشار در روزنامه رسمی ارسال میگردد.
مدیرکل امور اسناد و سردفتران سازمان ثبت ـ سیدمحمد
هاشمیمقدم
حضرت آیتاله هاشمی شاهرودی دامتبرکاته
ریاست معظم قوه قضائیه
احتراماً، همانطور که خاطر عالی مستحضر است انتخاب
سردفتران ازدواج و طلاق براساس نظامنامه مربوط به انتخاب سران دفاتـر ازدواج و
طلاق که در تاریـخ 10/8/1378 مورد تائید و تصویب حضرت مستطابعالی قرار گرفته است
صورت میگیرد. اگرچه تصویب نظامنامه مذکور و قانونمندنمودن انتخاب سران دفاتر و
شرایط و ضوابط مقرره اثرات بسیار مطلوبی را دربر داشته ولکن تجربه برگزاری آزمون
در سال گذشته و بعضی مشکلات اجرائی نظـامنامه مزبور ضـرورت اصلاح آن را در مـوارد
ذیـل توجیه مینماید:
1ـ به استناد بند 2 ماده اول نظامنامه دارندگان گواهی
پایان سطح عالی با تائید شورای مدیریت حوزه علمیه قم میتوانند در آزمون مربوطه
شرکت نمایند که با توجه به تعیین ارزش استخدامی تحصیلات حوزوی که در حد فوقلیسانس
است و با عنایت به اینکه برای تحصیلکردههای دانشگاه مدرک کارشناسی (لیسانس) شرط شده
به نظر میرسد گواهی سطح 2 (اتمام رسائل و مکاسب) که معادل دوره کارشناسی
دانشگاهها شناخته شده است برای این امر کافی باشد.
2ـ براساس بند 3 ماده دوم نظامنامه گواهی افتاء صادره از
مراجع مسلم اهل سنت باید به تائید رئیس قوه قضائیه برسد. مشخص نبودن نحوه عمل و
فقدان رویه واحد در این زمینه، بعضاً مشکلاتی را برای متقاضیان مذکور فراهم نموده
است.
3ـ روحانیون شیعه نیز در رابطه با چگونگی تائید گواهی
اجتهاد و نبودن رویه واحد در این خصوص دارای مشکل هستند.
4ـ باستناد تبصره 3 ماده سوم نظامنامه آن دسته از
متقاضیانی را که دارای درجه اجتهاد هستند صرفاً در امتحان کتبی مربوط به مقررات
ازدواج و طلاق و حقوق مدنی شرکت خواهندکرد که شرکت در آزمون کتبی همراه با سایر
داوطلبین برای متقاضیانی که دارای مدرک اجتهاد هستند سخت بوده و موجب اظهار
نارضایتی و گلایه شده است و نتیجتاً افرادی دارای درجه اجتهاد کمتر متقاضی شغل
سردفتری ازدواج و طلاق خواهندبود.
5 ـ بعضی از روحانیون، دارای مدرک تحصیلی حداقل کارشناسی (لیسانس) در رشتههائی از قبیل ادبیات
عرب و فقه و اصول، تفسیر و علوم قرآن و الهیات و معارف اسلامی بوده و به لحاظ دارا
نبودن مدارک تحصیلی مذکور در نظامنامه و علیرغم توان علمی و فقهی از شرکت در
امتحان و احراز سردفتری ازدواج و طلاق محروم هستند.
6 ـ نظر به اینکه بعضی از سران دفاتر اسناد رسمی و
دفتریاران اول متقاضی سردفتری ازدواج و طلاق هستند و اعطای سردفتری ازدواج و طلاق
به این قبیل افراد با توجه به ضرورت حضور آنها در دفاتر اسناد رسمی و حساسیت موضوع
و نتیجتاً غیرقابل جمع بودن این دو سمت، به مصلحت تشخیص داده نمیشود لذا اتخاذ
تصمیم در این خصوص لازم و ضروری به نظر میرسد.
با توجه به مجموع مراتب فوقالاشعار سازمان ثبت اسناد و
املاک کشور پس از مشورت با کارشناسان مربوطه، اصلاح نظامنامه را به شرح زیر
پیشنهاد مینماید تا در صورت صلاحدید و تصویب حضرت مستطابعالی از تاریخ تصویب
مبنای عمل قرار گیرد بنابراین استدعا میشود موارد زیر را مورد تصویب قرار دهید:
الف: بند 2 ماده دوم نظامنامه به شرح زیر اصلاح میگردد:
بند 2 ماده2:
« دارندگان گواهی سطح دو (اتمام رسائل و مکاسب) با تائید
شورای عالی مدیریت حوزه علمیه قم یا دانشکده الهیات دانشگاه تهران»
ب ـ به ماده دوم نظامنامه دو تبصره به شرح زیر اضافه میشود:
« تبصره1ـ رئیس قوه قضائیه هیأتی را جهت بررسی و
ارزشیابی مدارک افتاء و اجتهاد متقاضیان سردفتری تعیین خواهدکرد.»
تبصره2ـ سردفتران اسناد رسمی و دفتریاران اول را مادام
که در این سمت اشتغال دارند نمیتوان به عنوان سردفتر ازدواج یا طلاق انتخاب نمود.
شماره تبصرههای 1 و 2 سابق ماده دوم به تبصرههای 3 و 4
تغییر مییابد.
ج ـ تبصره 3 ماده سوم نظامنامه به شرح زیر اصلاح میگردد:
« تبصره3ـ روحانیونی که دارای مدرک اجتهاد هستند در صورت
ثبت نام در موعد مقرر و تائید مدرک آنان توسط هیأت از شرکت در امتحان کتبی معاف و
صرفاً توسط هیأت اختبار مذکور در ماده سوم نظامنامه از آنان اختبار به عمل میآید.»
د ـ یک بند به بندهای ماده دوم به عنوان بند 4 اضافه میگردد:
«بند4ـ روحانیونی که حداقل دارای مدرک تحصیلی کارشناسی
(لیسانس) در رشتههای ادبیات (زبان فارسی و عرب)
فقه و اصول، تفسیر، علوم قرآنی، حدیث، الهیات و معارف اسلامی هستند.»
رئیس سازمان ثبت اسناد و املاک کشور
رأی وحدت رویه شماره 715ـ24/1/1389 هیأت عمومی دیوان عالی کشور
بنا به حکم مقرر در ماده 16 قانون تشکیل دادگاههای
عمومی و انقلاب رسیدگی این دادگاهها باید طبق مقررات قانون آیین دادرسی انجام
شود، همچنین به صراحت ماده 22 اصلاحی قانون یادشده رسیدگی دادگاه تجدیدنظر به
درخواست تجدیدنظر از احکام قابل تجدیدنظر دادگاههای عمومی جزایی و انقلاب باید
وفق مقررات قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوّب
28/6/1378 به عمل آید و ماده 18 اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب نیز
که در تاریخ 24/10/1385 و مؤخر بر ماده 21 قانون یادشده تصویب گردیده تصریح و
تأکید کرده است که تجدیدنظر و فرجامخواهی از آراء قابل تجدیدنظر یا فرجام دادگاههای
عمومی و انقلاب طبق مقررات قانون آیین دادرسی انجام میشود، بنابراین مستفاد از
مواد مذکور این است که آراء دادگاههای عمومی جزایی و انقلاب در مواردی که مجازات
قانونی جرم اعدام باشد قابل تجدیدنظر در دیوان عالی کشور است و به نظر اکثریت
اعضاء هیأت عمومی دیوان عالی کشور رأی شعبه سی و یکم دیوان عالی کشور که نتیجتاً
با این نظر مطابقت دارد صحیح و منطبق با مـوازین قانونی است. این رأی طبق ماده 270 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور
کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و کلیه دادگاهها لازمالاتباع است.
( در مورد قانونی نبودن الزام اشخاص به گرفتن وکیل )
طبق اصل سـي و چهارم قانون اساسي: « دادخواهي حق مسلّم هر فرد است و هركس مـيتوانـد به منظور دادخواهي به دادگاههاي صـالح رجوع نمايد... و هـيچ كس را نميتوان از دادگاهي كه به موجب قانون حق مراجعه به آن را دارد منع كرد» انتخاب وكيل هم بنا به حكم مقرر در اصل سي و پنجم قانون اساسي از حقوق اصحاب دعواست و قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني نيز با تأكيد بر حق متداعيين در انتخاب وكيل، در ماده 2 مقرر داشته: « هيچ دادگاهي نميتواند به دعوايي رسيدگي كند مگر اينكه شخص يا اشخاص ذينفع يا وكيل يا قائم مقام يانماينده قانوني آنان رسيدگي به دعوا را برابر قانون درخواست نموده باشند.» و در ماده 39 تصريح كرده: « در صورتي كه وكيل استعفاي خود را به دادگاه اطلاع دهد، دادگاه به موكل اخطار ميكند كه شخصاً يا توسط وكيل جديد، دادرسي را تعقيب نمايد...» همچنين قانون اصلاح پارهاي از قوانين دادگستري مصوّب 1356 در فصل هشتم در قسمت اخير ماده 34 يادآورشده كه اجراي مقررات اين فصل نبايد حق تظلم و مراجعه مستقيم و بدون مانع اشخاص به دادگاهها و ديوان عالي كشور را از آنان سلب نمايد، بنابراين به نظر اكثريت قريب به اتفاق اعضاي هيأت عمومي ديوان عالي كشور براي اقامه دعاوي حقوقي، شكايت از آراء و دفاع از آنها دخالت وكيل قانوناً الزامي نيست و دادنامه شماره 1220 ـ 27/8/1385 شعبه پانزدهم دادگاه تجديدنظر استان تهران كه با اين نظر مطابقت دارد نتيجتاً صحیح و منطبق با موازین قانونی تشخیص می گردد . این رأی طبق ماده 270 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه ها لازم الاتباع است .
(به نقل از: http://lawtest.ir)
رأی وحدت رویه شماره 713ـ 15/10/1388 هیأت عمومی دیوان عالی کشور
بنا به حکم مقرر در ماده 45 قانون توزیع عادلانه آب مصوب 16/12/1361 حفر چاه یا قنات یا بهرهبرداری
از منابع آب بدون رعایت مقررات قانونی مزبور ممنوع است و مرتکب علاوه بر اعاده وضع
سابق و جبران خسارات واردشده به مجازات مقرر در آن ماده نیز محکوم میگردد، بنا بهمراتب
به نظر اکثریت اعضای هیأتعمومی دیوان عالی کشور رأی شعبه دوازده دادگاه تجدیدنظر
استان خراسان رضوی که محکومیت مرتکب را به مسلوبالمنفعه نمودن چاه موضوع دعوی و
پرداخت خسارت واردشده به آب خوان زیرزمینی تأیید نموده است صحیح و قانونی تشخیص میگردد.
این رأی طبق ماده270 قانون آییندادرسی دادگاههایعمومی
و انقلاب در امور کیفری، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها
لازمالاتباع است
رأی شماره 710ـ 18/1/1388 وحدت رویه هیأت عمومی دیوان عالی کشور
نظر به اینکه به موجب بند « ل» ماده 3 اصلاحی قانون
تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 28/7/1381: هرگاه بین بازپرس و دادستان
توافق عقیده در مجرمیت یا منع و یا موقوفی تعقیب متهم نباشد، رفع اختلاف حسب مورد
در دادگاه عمومی و انقلاب محل بعمل میآید و این دستور قانونی بر کلیه جرائم صرفنظر
از نوع آن اطلاق دارد، لذا عبارت « دادگاه صالحه» مندرج در بند « ن» ماده3 قانون
مذکور به قرینه قسمت اخیر بند « ل» همان ماده دادگاه عمومی و انقلاب است، بنابراین
رأی شعبه یازدهم دیوان عالی کشور به نظر اکثریت اعضاء حاضر در هیأت عمومی دیوان
عالی کشور صحیح و منطبق با قانون تشخیص میگردد.
این رأی طبق ماده270 قانون آیین دادرسی دادگاههایعمومی
و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها لازمالاتباع
است.
رأی شمارة 709ـ 1/11/1387 وحدت رویه هیأت عمومی
مستفاد از اصول کلی حقوقی و مواد 54 و 183 قانون آیین
دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در
امور کیفری، هرگاه متهم به ارتکاب چند جرم از درجات مختلف باشد دادگاهی باید به
اتهامات او رسیدگی نماید که صلاحیت رسیدگی به مهمترین جرم را دارد. با این ترتیب به نظر اکثریت اعضاء هیأت عمومی دیوان عالی
کشور در صورتی که یکی از اتهامات متهم از جرایمی باشد که رسیدگی به آن در صلاحیت
دادگاه کیفری استان است، این دادگاه باید به اتهامات دیگر او نیز که در صلاحیت
دادگاه عمومی است رسیدگی نماید. همچنین چنانچه بزهی به اعتبار ترتّب یکی از مجازاتهای
مندرج در تبصره الحاقی به ماده 4 اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب
مصوّب 28/7/1381 در دادگاه کیفری استان مطرح گردد و دادگاه پس از رسیدگی تشخیص دهد
عمل ارتکابی عنوان مجرمانه دیگری دارد که رسیدگی به آن در صلاحیت دادگاه عمومی
جزایی است، این امر موجب نفی صلاحیت دادگاه نخواهدبود و باید به این بزه رسیدگی و
حکم مقتضی صادر نماید. آراء دادگاه کیفری استان در موارد فوق قابل تجدیدنظر در
دیوان عالی کشور است.
این رأی طبق ماده 270قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی
و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها لازمالاتباع
است.
رأی شماره 708ـ 22/5/1387 وحدت رویه هیأت عمومی
به موجب ماده 1085 قانون مدنی زن میتواند تا مهر به او تسلیم نشده از ایفاء وظایفی که در مقابل شوهر دارد امتناع کند، مشروط بر اینکه مهر او حال باشد. ضمناً در صورت احراز عسرت زوج، وی میتوانـد که مهر را به نحو اقسـاط پرداخت کند. با توجـه به حکم قانونی ماده مذکور که مطلق مهر مورد نظر بوده و با عنایت به میزان مهر که با توافق طرفین تعیین گردیده، صدور حکم تقسیط که صرفاً ناشی از عسر و حرج زوج در پرداخت یک جای مهر بوده مسقط حق حبس زوجه نیست و حق او را مخدوش و حاکمیت اراده وی را متزلزل نمیسازد، مگر به رضای مشارالیها، زیرا اولاً حق حبس و حرج دو
مقوله جداگانه است که یکی در دیگری مؤثر نیست. ثانیاً موضوع مهر در ماده مزبور دلالت صریح به دریافت کل مهرداشته و اخذ قسط یا اقساطی از آن دلیل بر دریافت مهر به معنای آنچه مورد نظر زوجه در هنگام عقد نکاح بوده، نیست. بنابه مراتب رأی شعبه19 دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان که موافق با این نظر است منطبق با قانون تشخیص میشود
این رأی بر طبق ماده 270 قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امورکیفری در موارد مشابه برای دادگاهها و شعب دیوان عالی کشور لازمالاتباع میباشد.
رأی شماره 707 ـ 21/12/1386 وحدت رویه هیأت عمومی
چون مطابق ماده 3 قانون اصلاح قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها مصوب 31/3/1374، کلیه مالکان یا متصرفان اراضی زراعی و باغهای موضوع این قانون که به صورت غیرمجاز و بدون اخذ مجوز از کمیسیون مربوطه اقدام به تغییر کاربری نمایند، علاوه بر قلع و قمع بنا به سایر مجازاتهای مذکور در این ماده محکوم میشوند و عبارت « ...علاوه بر قلع و قمع بنا......» در صدر مجازاتهای مقرره به تقدم آن نسبت به مجازاتهای دیگر ماده مزبور، دلالت مینماید و معلوم میدارد که قلع و قمع بنا جزء لاینفک حکم کیفری است، کمااینکه در تبصره2 ماده10 این قانون نیز جلوگیری از ادامه عملیات غیرمجاز و توقف آن، حتی به صورت قلع و قمع بنای غیرمجاز، البته با رعایت مقررات قانونی به مأمورین کشف و تعقیب بزه موصوف تکلیف گردیده است، لذا با توجه به اهمیت حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها و صراحت قانونی فوقالاشعار، صدور حکم به قلع و قمع بنای غیرمجاز، به عنوان تکلیف قانونی، وظیفه دادگاه صادرکننده حکم کیفری بوده و نیازی به تقدیم دادخواست از سوی ادارة شاکی ندارد، لذا به نظر اکثریت قریب به اتفاق اعضای هیأت عمومی دیوان عالی کشور، رأی شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر استان گلستان در حدی که با این نظر مطابقت داشته باشد صحیح و قانونی تشخیص میگردد. این رأی طبق ماده270 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای دادگاههای سراسر کشور و شعب دیوان عالی کشور لازمالاتباعمیباشد.
رأی شماره 706 ـ 20/9/1386 وحدت رویه هیأت عمومی
طبق ماده 197 قانون آییندادرسی کیفری مصوب 1290 و اصلاحات بعدی آن، هرگاه کسی متهم به ارتکاب چند جرم از درجات مختلفه باشد، در دادگاهی که صلاحیت رسیدگی به مهمترین جرم را دارد محاکمه میگردد و مطابق تبصره ذیل ماده 3 قانون تجدیدنظر آراء دادگاهها مصوب 1372، اگر در محلی دادگاه نظامی دو نباشد به جرائم در صلاحیت این دادگاهها نیز در دادگاه نظامی یک رسیدگی میشود و در این صورت احکامدادگاههای نظامی یک که به جانشینی دادگاههای نظامی دو صادر گردیده، قابل اعتراض در دادگاه نظامی یک هم عرض خواهد بود، ولی اگر دادگاه نظامی یک به استناد ماده 197 قانون مرقوم و تبصره ذیل آن و به تبع جرم مهمتر به جرائم در صلاحیت دادگاههای نظامی یک و دو توأماً رسیدگی نماید به اعتبار قابلیت تجدیدنظر احکام دادگاههای نظامی یک در دیوان عالی کشور و لزوم رسیدگی توأم، به کلیه اعتراضات واصله باید در دیوانعالی کشور رسیدگی شود، لذا به نظر اکثریت قریب به اتفاق اعضای هیأتعمومی دیوان عالی کشور رأی شعبه سی ویکم که با این نظر انطباق دارد صحیح و قانونی تشخیص میگردد.
این رأی مطابق ماده 270 قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب 1378 در موارد مشابه برای دادگاهها و شعب دیوان عالی کشور لازمالاتباع میباشد.
رأی شماره 705ـ 1/8/1386 وحدت رویه هیأت عمومی
« چون مطابق ماده سیزده قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 1379 (( در دعاوی بازرگانی و دعاوی راجع به اموال منقول که از عقد و قرارداد ناشی شدهباشد، خواهان میتواند به دادگاهی رجوع کند که عقد یا قرارداد در حوزة آن واقع شدهاست یا تعهد میبایست در آنجا انجام شود.)) و مهر نیز از عقد نکاح ناشی شده و طبق ماده 1082 قانون مدنی، به مجرد عقد، بر ذمة زوج مستقر میگردد و به دلالت ماده20 همان قانون کلیه دیون از حیث صلاحیت محاکم در حکم منقول میباشد، لذا به نظر اکثریت قریب به اتفاق اعضای هیأت عمومی دیوان عالی کشور دعوی مطالبه مهریه از حیث صلاحیت دادگاه رسیدگی کننده مشمول مقررات ماده 13 قانون مرقوم بوده و رأی شعبه بیست و چهارم دیوان عالی کشور که با این نظر مطابقت دارد صحیح و قانونی تشخیص میگردد.»
« این رأی براساس ماده270 قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب 1378 برای کلیه شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها در موارد مشابه لازمالاتباع میباشد.»
رأي شماره703ـ9/5/1386 وحدت رويه هيأت عمومي
«ماده 21 قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب
مصوب سال 1381 عليالاطلاق مرجع تجديدنظر آراء دادگاههاي عمومي حقوقي،
جزايي و انقلاب را دادگاه تجديدنظر استان محل استقرار آن دادگاهها و مرجع
فرجامخواهي آراء دادگاه كيفري استان را ديوان عالي كشور دانسته و ماده 39
الحاقي به قانون اصلاحي مرقوم كليه قوانين و مقررات مغاير از جمله ماده233
قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري را در آن قسمت
كه مغايرت دارد ملغي نمودهاست، بنابراين به نظر اكثريت اعضاي هيأت عمومي
رأي شعبه سي و پنجم ديوان عالي كشور صحيح و منطبق با موازين قانوني تشخيص
ميگردد.»
« اين رأي مطابق ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و
انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان عالي كشور و
دادگاهها لازمالاتباع ميباشد.»
( http://www.ghavanin.ir به نقل از)
رأي شماره702ـ2/5/1386 وحدت رويه هيأت عمومي
« واگذاري اراضي كشاورزي به زارعين صاحب نسق و تشخيص استحقاق و
تعيين مقدار زميني كه به هر يك از آنها واگذار ميشود براساس ضوابط و
مقررات خاص قانون اصلاحات ارضي است، و در صورتيكه در نحوه اين واگذاري و
يا تنظيم سند اشتباهي رخ دهد بموجب ماده38 آييننامه قانوني مصوب كميسيون
مشترك مجلسين (مرجع صالح در زمان تصويب) شوراي اصلاحات ارضي آن را اصلاح
مينمايد. شوراي انقلاب اسلامي در 7/9/1359 با الحاق يك تبصره به
آييننامه مذكور و نيز در 13/2/1359 اصلاح تبصره 3 ماده2 لايحه قانوني
راجع به تكميل پارهاي از مواد قانون اصلاحات ارضي تلويحاً آنرا تأييد
نمودهاست، لذا با عنايت به قسمت اخير اصل 159 قانون اساسي جمهوري اسلامي
بنظر اكثريت اعضاء هيأت عمومي ديوان عالي كشور رأي شماره 83/820 شعبه 21
ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيحاً صادر شده و تأييد
ميگردد.»
« اين رأي به موجب ماده 270 قانون آييندادرسي دادگاههاي عمومي و
انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها
لازم الاتباع ميباشد.»
( http://www.ghavanin.ir)
منبع: http://rc.majlis.ir